واعظ شهیر مرحوم فلسفی می گفت:به مجلسی دعوت شدم،شخصی که گویا دکترای اقتصاد داشت،پیرامون اقتصاد ایران سخنان فراوانی گفت،و برای سر و سامان دادن به وضع ناهنجار اقتصاد کشور دلسوزی زیادی کرد.تا این که سفره غذا گسترده شد و انواع غذاها را در آن چیدند.آقای دکتر بشقابی برداشت،و آن را از غذاهای مختلف پر کرد،و پس از آنکه چند قاشق از آن خورد،دست از غذا کشید و شروع به سیگار کشیدن کرد،و خاکستر سیگارش را بر روی غذا های درون بشقابش ریخت!من از آن صحنه متاثر شدم،و خطاب به وی گفتم:
آقای دکتر!شما که سر ما را بر اثر سخنان فراون تان پیرامون مسائل اقتصادی به درد آوردید،چرا این قدر غذا توی بشقاب ریختید و نخوردید!؟بعلاوه چرا خاکستر سیگارتان را روی غذاها ریختید،و اجازه ندادید دیگران از آن استفاده کنند،شما با این اعمال و کردار می خواهید اقتصاد کشور را سر و سامان دهید!.
اگر همه ما به اندازه خودمان غذا درست کنیم و به اندازه خودمان داخل بشقاب غذا بریزیم چقدر می توان صرفه جویی کرد؟و با این صرفه جویی چند فقیر را می شود سیر کرد؟اهل بیت حتی به ریز تر از این مسائل هم پرداخته اند تا جایی که امام علی علیه السلام در این مورد می فرماید:
سعی کنید غذا توی سفره ریخته نشود و اگر غذا بر روی سفره ریخت،آن را جمع کنید و بخورید،که آن شفای هر دردی است برای کسی که ته مانده سفره را جمع کند و با خوردن آن از خدا شفا بطلبد.
آدرس داستان:والاترین بندگان ص 147 نوشته آیت الله مکارم شیرازی آدرس روایت:حلیة المتقین باب ششم